جدول جو
جدول جو

معنی حارث وفدی - جستجوی لغت در جدول جو

حارث وفدی(رِ)
نام یکی از اعضاء وفدی است از شامیان، که چون عبدالله بن علی از شام بگریخت، بحضور منصورعباسی رسیدند و حارث در پیشگاه منصور گفت: ’انا لسنا وفد مباهاه، و انما نحن وفد توبه، ابتلینا بفتنه استخفت کریمنا و استفزت حلیمنا، و نحن بما قدّمنا معترفون و مما سلف منا معتذرون، فأن تعاقبنا فقد اجرمنا، و ان تعف عنا فطالما احسنت الی من اساء منا’ منصور فرمود ضیاع او را که به غوطه بود، باز دهند. رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 2 ص 31 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِ)
ابن معاویهالکندی. در صحبت او اختلاف است. گروهی چون ابن منده و ابو نعیم او را از صحابه شمرند. ابن سعد و ابوزرعه دمشقی او را در طبقۀ اولی از تابعین شام آرند و ابو مسهر گوید حارث از بزرگان اصحاب ابی الدرداء است. عجلی گوید او از کبار تابعین است و بخاری و مسلم و ابوحاتم و ابن سمیع و ابن حبان نیز او را در زمرۀ تابعین نام برند. ابو وهب کلاعی از مکحول از او قصه ای در باب مسح بر موزه نقل کند، ویعقوب بن سفیان از طریق سلیم بن عامر از حارث آرد که وی بر عمر درآمد و عمر او را گفت: ’ما اقدمک ؟ کیف ترکت اهل الشام ؟’ و او قصۀ خود بگفت. ابن حجر عسقلانی گوید بظن غالب چنین نماید که حارث از مخضرمین باشد. رجوع بکتاب الاصابه چ مصر سنۀ 1323 ج 1 ص 304 شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
ابن عمیر اسدی شامی. مکنی به ابی الجودی یحیی بن معین. نسائی و ابوحاتم گویند او محدثی شامی و صالح و ثقه است و سفیان حمیری گوید وی در واسط بودو پس از آن به سجستان شد. حارث ساکن واسط بود و از ابی ذر و نافع و جز آنان روایت دارد. شعبه و هشیم و ابوعوانه و گروهی دیگر از او روایت کنند. ابن عساکر در تاریخ کبیر خود گوید: سند ما از طریق حارث به ابو درداء میرسد که گفت: ’اوصانی خلیلی صلی الله علیه وسلم ان انظر الی من هو اسفل منی ولا انظر الی من هو فوقی. و ان احب المساکین، و ان ادنو منهم. و ان اصل رحمی، و ان قطعونی و جفونی، و ان اقول الحق و ان کان مرّا. و ان لااخاف فی الله لومه لائم. و ان لا اسأل احدا و ان استکثر من لاحول ولا قوه الاّ باللّه فانها من کنزالجنه. ’ و از مردی بنام ’بلح’ نیز روایت کند و گوید که از عمر بن عبدالعزیز شنیدم که میگفت: ’نعم الذخیره للمرء المسلم عندالله یوم القیامه اصطناع المعروف. و قال لی اغتنم الدمعه تسیلها علی خدک للّه عزوجل’. رجوع بتهذیب تاریخ کبیر ابن عساکر چ شام ج 3 ص 456 شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
ابن عبدالله بن وهب الأزدی النمری الدوسی. او محدثی نزیل فلسطین و بقولی صحابی است. ابن منده گوید که بخاری او را صحابی گفته است و باسنادی ضعیف از مغر بن عیاض بن حارث بن عبدالله بن وهب دوسی روایت کند که حارث با پدر خود، از هفتاد تن وفد قبیله دوس بود و حارث در خدمت رسول بماند و پدر او بسراه باز گشت. ابن سعد و خلیفه بن خیاط او را از طبقۀ اولادی تابعین گفته اند او وقعۀ یرموک را با خالد بن ولید درک کرده است و در جنگ صفین با معاویه بود و از طرف او سالاری پیادگان فلسطین داشت. واقدی گوید که وی از عقلاء و اخیار مسلمین است. ابن عساکر گوید که سفیان بن عون از هر لشکری از لشکریان شام مردمی را که اهل نجدت و عفاف و سیاست بودند برگزید و اینان عدت او بودند و از مردم برگزیدگان فلسطین یکی حارث بود و او راست در رثاء سفیان:
اعینی ان انفدتما الدمع فاسکبا
دمایان سفیان بن عون فودعا
معاوی من للروم جاشت واقبلت
علیک ولا سفیان للداع ان دعا
لبیک علی سفیان شعث ارامل
و ارمله شعثاء فی الثغر ضیعا
ویبک علی سفیان کل طمره
و کل طمر سارح قد تخلعا
اقام التقی والجد والحزم والنهی
بحرقه ما غنی الحمام و سجعا.
و او جدایی زهیر عبدالرحمن بن مغرأبن حارث دوسی رازی محدث است. رجوع به کتاب استیعاب چ حیدرآباد ج 1 ص 112، و تهذیب تاریخ کبیر ابن عساکر چ شام ج 3 ص 451و کتاب الاصابه چ مصر سنۀ 1323 ج 1 ص 295 شود
لغت نامه دهخدا